پایگاه خبری تیتر20 ؛ رسانه بنگاه های اقتصادی ایران * پایگاه خبری تیتر20 ؛ رسانه بنگاه های اقتصادی ایران * پایگاه خبری تیتر20 ؛ رسانه بنگاه های اقتصادی ایران * پایگاه خبری تیتر20 ؛ رسانه بنگاه های اقتصادی ایران * پایگاه خبری تیتر20 ؛ رسانه بنگاه های اقتصادی ایران * پایگاه خبری تیتر20 ؛ رسانه بنگاه های اقتصادی ایران * پایگاه خبری تیتر20 ؛ رسانه بنگاه های اقتصادی ایران * پایگاه خبری تیتر20 ؛ رسانه بنگاه های اقتصادی ایران * پایگاه خبری تیتر20 ؛ رسانه بنگاه های اقتصادی ایران * پایگاه خبری تیتر20 ؛ رسانه بنگاه های اقتصادی ایران * پایگاه خبری تیتر20 ؛ رسانه بنگاه های اقتصادی ایران
در مواجهه با هر اثر هنری، خوانش هنرمند بارزترین وجه مشخصهای است که میتواند برای شناسایی جهان ذهنی و موجودیت اثر هنرمند کارساز باشد. سینما هم از سایر هنرها مستثنا نیست. هر فیلمساز، با خوانشی شخصی، میتواند از موضوعی آشناییزدایی کند یا سوژهای بکر خلاق در مقابل بینندهاش قرار دهد.
کد خبر: ۳۹۰۰۳
تیتر20- همراه شدن با جریان سینما کار راحتی است و مستلزم پیگیری اخبار روز سینما است. اما ورود به جهان داستانی و سینمایی یک فیلمساز چندان کار راحتی نیست. یک انتخاب اشتباه، میتواند رابطه مخاطب با یک سینماگر را برای همیشه قطع کند. البته در اینجا از فیلمسازی صحبت میکنیم که جهان ذهنی دارد، هدفمند فیلم میسازد و مسیر کاری مشخصی دارد. در این یادداشت سعی میکنیم با ترسیم نقشه راهی، بهترین مدخل برای ورود به جهان داستانی و سینمایی داریوش مهرجویی را شناسایی کنیم.
سینما در ایران پدیده نوظهوری است. از زمان ورود سینما به ایران، تاکنون، تاریخ این هنر، فراز و نشیبهای زیادی را دیده است. سینما که خود اساساً در مقایسه با سایر هنرهایی ازجمله ادبیات، نقاشی یا نمایش، کودکی نوپا محسوب میشود، در اولین روزهای ورودش به جامعه ایرانی، چندان مورد استقبال قرار نگرفت. «حاجیآقا، آکتور سینما» را ببینید تا برداشتی دسته اول از واکنش جامعه عامی نسبت به سینما پیدا کنید. سینما، در دهه سی و چهل شمسی وارد فرهنگعامه شد، آنهم با فیلمفارسی. برداشت عموم مردم از سینما، یک سرگرمی، مثل مسابقه فوتبال یا کشتی بود. در آن دوره، بهجز چند حرکت مستقل که توسط افرادی چون ابراهیم گلستان انجام شد، سینمای هنری هنوز به حیات نرسیده بود. در چنین شرایطی بود که جوانانی چون داریوش مهرجویی با نگاهی به سینمای جهان، حرکتی نوین و جدید را در سینمای ایران آغاز کردند. مهرجویی، با «آقای هالو» و «گاو» سنگ بنای سینمایی را گذاشت که بعدها کیمیایی، کیارستمی و فرهادی آن را ادامه دادند. سینمایی که بهعنوان اولین موج سینمای نوین ایران آن را میشناسیم.
زمانی که جامعه روشنفکری ایران، سینما را صرفاً آفریدهای هنری میدانستند و عموم مردم به سینما به چشم یک سرگرمی نگاه میکردند، مهرجویی با موفقیت، به رویکردی رسید که هر دو گروه را راضی کند. سینمای داریوش مهرجویی برای مخاطب عام، سرشار از سرگرمی و قصهگویی بود و برای مخاطب خاص، پر از استعارات، اشارات و انتقادهای فرهنگی. از سوی دیگر، مهرجویی را باید استاد اقتباس ادبی نیز نامید. او جسورانه، برخی از معروفترین نمایشنامهها و رمانهای ایرانی و خارجی را برگزید و با نگاهی سینمایی، آنها را به فیلم تبدیل کرد. مهرجویی، میتوانست از فرنگیترین متن، یک خوانش ملی انجام دهد. داریوش مهرجویی جز اولین سینماگرانی است، که جهان داستانی منحصر به خودش را داشت و در سبک از سنت زمانه پیروی نمیکرد. در حقیقت، باید بپذیریم، آنچه امروز بهعنوان سینما میشناسیم، بدون فیلمهای مهرجویی، در موقعیت فعلیاش نبود.
سینمایی مهرجویی سینمایی چندبعدی بود. سینمایی که به معنای واقعی سینما بود. پر از جزئیات تصویری و بصری، با درونمایههای فلسفی و نگاهی اجتماعی و درعینحال، بهغایت قصهگو. حرکتی که مهرجویی آغازگر آن بود، تا امروز هم ادامه داشته است و تک آثار درخشانی که گاهگاه در سینمایمان میبینیم، همه دنبالهروی همان سنت مهرجویی است. اما چرا، برای سینمای داریوش مهرجویی از فعل گذشته استفاده میکنیم؟ چون به نظر میرسد، آنچه بهعنوان سینمای ویژه این فیلمساز میشناسیم، در بهترین حالت بعد از «سنتوری»، در حالت اغما به سر میبرد. تمام آثار متأخر مهرجویی، پارادوکسی است با جهان داستانی که از او میشناسیم. نه در جزئیات میتوان عنصر و المان قابلتوجهی یافت، و نه در درونمایههای اثر. در فیلمهای اخیر مهرجویی، حتی دنبال کردن مسیر قصهگویی هم مشکل است. با همه اینها، باید آثار مهرجویی را دید. این روزها که مهرجویی و آخرین فیلمش، «لامینور» در صدر اخبار سینمایی قرارگرفتهاند، لزوم رجعت به این سینما بیش از هر زمان دیگری است.
همکاری دوباره مهرجویی و علی نصیریان، حضور فریماه فرجامی بعد از سالها دوری از سینما و اساساً، خود نام مهرجویی کافی است، تا کنجکاوی بیننده تحریک شود و بازهم به تماشای اثر جدیدی از این فیلمساز بنشیند.
تقریباً تمام آثاری که مهرجویی قبل از انقلاب ساخته است، نقطه شروع خوبی برای آشنایی با سینمای مهرجویی به نظر میرسد. بااینحال، شاید «دایره مینا» بهترین گزینه برای آغاز سفری در جهان داستانی مهرجویی باشد. «دایره مینا» تمام ویژگیهای سینمای مهرجویی را در خود دارد. «دایره مینا» اقتباسی است از داستانی کوتاه به نام "آشغالدونی” به قلم غلامحسین ساعدی. «دایره مینا» هم مانند «گاو» یک اثر انتقادی- اجتماعی است، اما رویکرد مستقیمتری نسبت به موضوع دارد و جسارت ویژه مهرجویی در روایت آن را به اثری تأثیرگذار تبدیل میکند.
«دایره مینا» با به عاریه گرفتن عناصر سینمای تجاری، فرصتی فراهم میکند تا بتواند با عامه مردم و مخاطبان ارتباط برقرار کند، بهجای دیالوگهای گلدرشت، کاملاً از میان مردم میآید و در عین قصهگویی، به نمادگرایی و نشانهگذاری مرسوم مهرجویی هم وفادار میماند. «دایره مینا» با آن واقعگرایی نابی که در متن ساعدی هم هست، مهمترین قدم را در سینمای ایران به سمت رئالیسم اجتماعی در سینما برمیدارد. حضور غلامحسین ساعدی در کنار مهرجویی، کمک میکند، که فیلم به برداشتی ناب از جامعه برسد و تلخی که درنهایت در لحن فیلم میبینیم ایجاد شود. بهعلاوه مهرجویی توانسته با ذکاوت شخصیاش، داستان ساعدی را بر اساس مقتضیات ممیزی و فرهنگی زمان تغییر دهد. مهرجویی برای آنکه سقوط شخصیت اصلیاش را نشان دهد، مانند کتاب او را خبرچین ساواک نمیکند، بلکه با بازی درونی که از سعید کنگرانی میگیرد، چنین سقوطی را با بیتفاوتی قهرمان اصلی نسبت به مرگ پدرش نشان میدهد.
بعد از دیدن «دایره مینا» درک جهانبینی مهرجویی کار راحتتری است. بیننده بعد از «دایره مینا» استعارات و نشانههای «گاو» را بهطور مشخص درمییابد. به «آقای هالو» ورای بدشانسیهای یک جوان شهرستانی نگاه میکند و میتواند با ریتم آرام «درخت گلابی» همراه شود. اما بیشک، «هامون» شناسنامه کاری مهرجویی است. فیلمی با یک قهرمان عجیبوغریب و دوستداشتنی که درونمایههای فلسفی متداول آثار مهرجویی را به بهترین شکل ممکن دارد. مهرجویی با خلق شخصیت حمید هامون، نهتنها، کاراکتری منحصربهفرد را وارد فرهنگ هنری ایران کرد، بلکه یکبار برای همیشه تصویری بیاغراق و دقیق از روشنفکر ایرانی و درگیریهای درونی و بیرونی او ارائه داد. این تصویر آنقدر اعجابانگیز است که حسین پاینده، حمید هامون را تجلی کهنالگوی روشنفکر ایرانی در ضمیر ناخودآگاه مخاطب میداند.
همچنین «لیلا»،«بانو» و «سارا» را میتوان شروع گسترش تفکر فمینیسم بهصورت مستقل و پرکتیکال در سینمای ایران دانست. نگاه مهرجویی به زن و هویت او در همه آثارش هویدا است، اما این سه اثر، بازتابی کم نقص از دنیای زنانه در خوددارند. «درخت گلابی» هم که فیلمی است بی تکرار، فیلمی که در عین سادگی، بیننده را همراه و مجذوب میکند.
همانطور که قبلاً گفتیم، سینمای داریوش مهرجویی، بهعنوان سینمایی پویا، خلاقه و هنری با «سنتوری» به پایان میرسد. پس هیچگاه آثار متأخر این فیلمساز را برای آشنایی با سینمای او انتخاب نکنید. «نارنجیپوش»، «اشباح» و «چه خوبه که برگشتی»، هیچکدام دقت فیلمسازی و مهارت قصهگویی داریوش مهرجویی را منعکس نمیکنند. «مهمان مامان» هم باوجود فضای شادی که دارد، نسبت به سایر آثار مهرجویی رویکرد خنثیتری دارد. «مهمان مامان» بااینکه، نشانی از دغدغههای اجتماعی فیلمساز دارد، اما پرداختی ساده دارد و این دغدغههای اجتماعی پشت لحن شوخوشنگ فیلم گم میشود. «مهمان مامان» را باید دید، اما این فیلم شروع مناسبی برای دریافت ویژگیهای سبکی مهرجویی نیست./نماوا