پایگاه خبری تیتر20 ؛ رسانه بنگاه های اقتصادی ایران * پایگاه خبری تیتر20 ؛ رسانه بنگاه های اقتصادی ایران * پایگاه خبری تیتر20 ؛ رسانه بنگاه های اقتصادی ایران * پایگاه خبری تیتر20 ؛ رسانه بنگاه های اقتصادی ایران * پایگاه خبری تیتر20 ؛ رسانه بنگاه های اقتصادی ایران * پایگاه خبری تیتر20 ؛ رسانه بنگاه های اقتصادی ایران * پایگاه خبری تیتر20 ؛ رسانه بنگاه های اقتصادی ایران * پایگاه خبری تیتر20 ؛ رسانه بنگاه های اقتصادی ایران * پایگاه خبری تیتر20 ؛ رسانه بنگاه های اقتصادی ایران * پایگاه خبری تیتر20 ؛ رسانه بنگاه های اقتصادی ایران * پایگاه خبری تیتر20 ؛ رسانه بنگاه های اقتصادی ایران
در حالی که اقتصاد کشور براثر تحریم از عمده درآمدهای نفتی خود محروم شده، نرخ تورم بالاست، نرخ ارز روند افزایشی پیدا کرده و ثبات اقتصادی وضعیت شکنندهای دارد، این شکل و فرآیند سیاستگذاری دستکم با دیدگاههای هیچ یک از رویکردهای علمی و شاخص اقتصاددانان در ایران مناسبتی ندارد.
کد خبر: ۵۵۹۱۲
تیتر 20- پس از موافقت مجلس با حذف ارز ترجیحی 4200 تومانی، در خلال گفتوگوی رئیسجمهوری در برنامه تلویزیونی نوزدهم اردیبهشتماه سال 1401، برنامه «اصلاحات اقتصادی» دولت آغاز شد. اصلاحاتی که دلار ۴۲۰۰ تومانی را از گروههای کالایی لبنیات، خوراک دام و تولید مرغ، تخممرغ و روغن و بخشی از دارو و تجهیزات پزشکی حذف کرد. این کالاها با عنوان کالاهای اساسی در سبد خانوار شناخته میشوند. البته پیش از این تصمیم، با حذف یارانه آرد صنف و صنعت در فروردین ماه، کالاهایی مانند ماکارونی، انواع کیک، نانهای حجیم و محصولات قنادی نیز از لیست مشمولان دریافت ارز ترجیحی خارج شده بودند. این سیاست دولت که «جراحی اقتصادی» نامگذاری شده، بسیار شتابزده و بدون تمهید مقدمات اجرایی لازم برای جبران خسارت تولید کنندگان و مصرف کنندگان اجرا شده و فقط یک اقدام موقت برای حل مشکل عاجل کسری بودجه در شرایط تحریم و بحران جهانی قیمت مواد غذایی است و آن را نمیتوان برنامه اصلاحات اقتصادی نامید.
دولت و مجلس در شرایطی ارز ترجیحی کالاهای اساسی را حذف و آن را بهعنوان آغاز جراحی اقتصادی برگزیدهاند که هزاران میلیارد تومان هزینههای غیرضروری و مبهم و قابل حذف در بودجه سالانه پیشبینی شده و حذف دائم یا موقت آن هیچ آسیبی به کلیت و ماموریتهای اصلی دولت و معیشت عمومی مردم نخواهد زد. همچنین این سیاست پرخطر در نگرانکنندهترین شرایط امنیت غذایی جهان (با وجود خطر بروز گرسنگی و فقر غذایی در سطح جهانی) اجرا شده است. تا امروز، هیچ اطلاعی از چند و چون مالی این سیاست و منابع و مصارف و میزان ناترازی آن در دسترس نیست و حتی برای اولین بار در چند دهه اخیر جداول اطلاعات منابع و مصارف یارانههای آشکار (جدول تبصره 14 بودجه عمومی دولت) به همراه بقیه بخشهای قانون بودجه انتشار نیافته است و قابل ارزیابی و اظهارنظر نیست.
هشدار ما به دولتمردان این است که وضعیت کشور بسیار شکننده است و اصرار بر حذف یارانهها در این دوران فلاکتبار، کاسه صبر مردم را لبریز خواهد کرد و دولت را رویاروی مردم قرار خواهد داد. رویارویی که برای هر دو سوی این مقابله میتواند بسیار پر هزینه باشد. بدیهی است که بعد از بازگشت وضعیت عادی به اقتصاد کشور و بازارهای غذا در سطح جهانی و ایجاد پیشنیازها و لوازم مورد نیاز در کیفیت حکمرانی و برقراری ثبات اقتصاد کلان و کاهش تنشهای اجتماعی، میتوان بر اساس یک برنامه سنجیده نسبت به انجام اصلاحات اقتصادی از جمله یکسانسازی نرخ ارز و اصلاحات در بازارهای چهارگانه اقتصاد و ساماندهی یارانههای مصرفی اقدام کرد. در آن حالت نیز قطعا حمایت از گروههای آسیبپذیر باید مورد نظر قرار گیرد. اجرای موفق اصلاحات اقتصادی نیازمند برخی پیششرطهای ضروری و ناگزیر در سطح اقتصاد کلان شامل موارد زیر است:
* برخورداری از درآمدهای صادراتی نفتی و غیر نفتی و ذخایر کافی و اطمینانبخش عرضه ارز برای مدیریت نوسانات احتمالی
* تدوین سیاستهای روشن و کارآمد برای ایجاد ثبات در اقتصاد کلان با کنترل عوامل مالی و بودجهای تورمزا
* دسترسی کمهزینه به بازارهای جهانی از جمله بازار کالاها و خدمات اساسی و نیز منابع و روشهای مناسب و کمهزینه تامین مالی در صورت ضرورت
در صورت اصرار سیاستگذاران بر تداوم این رویه پرمخاطره، دولت و حاکمیت و رسانههای آن، با صراحت و شجاعت مسوولیت سیاستهای اجراشده و همه پیامدهای اجتماعی و سیاسی آن را برعهده گیرند و از نسبت دادن آن به مینگذاریهای پیشین یا فشارها و القائات اقتصاددانان خارج از دولت بپرهیزند و نقدهای کارشناسان و دغدغهمندان اقتصاد ملی را با چوب و دشنام مخالفت با نظام یا کارشکنی در مقابل دولت نرانند. این شکل و فرآیند سیاستگذاری دست کم با دیدگاههای هیچ یک از رویکردهای علمی و شاخص اقتصاددانان در ایران مناسبتی ندارد.
تصویری از روند شاخص های اقتصاد کلان و چشمانداز توسعه ایران توسعه نیازمند «جامعه قوی - دولت قوی» است که دولت توانمند، پیریزی بسترها و مناسبات (درقالب کالاهای عمومی و حاکمیتی) را برای توانمند شدن جامعه پیشه خود میکند. جامعه توانمند نیز برای دستیابی به رفاه بیشتر، اشتغال بیشتر، عدالت اجتماعی همهجانبه، برخورداری از امنیت و آرامش، سخت نیازمند دولت توانمندی است که بتواند مسیر توسعه را با اعمال حاکمیت توسعهگرا و سیاستگذاری تسهیلگر بگشاید.
بنا بر گزارشهای معتبر مقایسهای در سطح جهانی، شاخصهای فضای عمومی کسبوکار، کیفیت حکمرانی، ادراک فساد، رقابتپذیری اقتصادی، حقوق مالکیت و... که بنیانهای رشد بلندمدت و فراگیر و توسعه پایدار را ایجاد میکنند، روندی کاهنده داشته و ایران را در رتبههای پایین جهانی نشان میدهد. بهطور مثال در آخرین سنجش و مقایسه کشورها در مقابله با فساد از میان 180کشور، رتبه ایران 150 بوده و رتبه ایران در شاخص حکمرانی خوب از حدود 200 کشور 127 بوده است. شاخص اعتماد اجتماعی که نمایانگر سرمایه اجتماعی است و پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در سال 1360به حدود 70 درصد افزایش یافته بود، در سال های اخیر به سطح بسیار نگرانکننده حدود 20درصد تنزل یافته است. نسبت ازدواج به طلاق از 14 در اوایل انقلاب به حدود 3 سقوط کرده است. شوربختانه در نتیجه حکمرانی ضعیف، نتوانستهایم از فرصتهای طلایی سرمایه عظیم انسانی و خلاق کشور و عایدات درخور توجه نفتی و پنجره جمعیتی برای دستیابی به رشد سریع اقتصادی استفاده کنیم.
از آغاز انقلاب بیش از 1300 میلیارد دلار از محل صادرات نفتی عاید کشور شده است. در این دوره کشور وارد پنجره جمعیتی شده که در آن ساختار سنی جمعیت بیش از هر زمان دیگر برای رشد اقتصادی سریع مناسب بوده است. اما با این همه رشد درآمد سرانه کشور در این دوره بسیار اندک و کمتر از یک درصد بوده است. در همین دوره سرمایه اجتماعی بهشدت کاهش یافته، خروج ناگزیر و بلکه اخراج سرمایه انسانی در مقیاس بزرگ رخ داده، فساد مالی گسترش یافته و تخریب منابع طبیعی و محیط زیست، کشور ما را در آستانه بحران دراز مدت قرار داده است. میانگین رشد تولید ناخالص داخلی ایران در دوره 1358 تا 1399 (2018 - 1980)، حدود 6/ 1درصد بوده است؛ درحالیکه میانگین رشد کشورهای چین، هند، ترکیه، مالزی، امارات و پاکستان در همین دوره بین 4 تا 10 درصد بوده است. این رشد اندک با وجود این واقعیت تحقق یافته که حدود نیم سده پیش، چشمانداز رشد اقتصادی ایران بهتر یا همپای این کشورها ارزیابی میشد. در نتیجه رشد پایین اقتصادی، سهم اقتصاد ایران از اقتصاد جهانی در همین دوره به نصف رسیده و از یک درصد به حدود 5/ 0درصد کاهش یافته است.
اقتصاد ایران در دهه گذشته و بر اثر تحریمهای ظالمانه و کمسابقه و نیز همهگیری کووید-19 در سالهای اخیر، عمیقترین رکود تورمی هفت دهه گذشته را با نرخ رشد اقتصادی (میانگین) نزدیک به صفر، نرخ تورم (میانگین دو رقمی و بیش از 20درصد)، نرخ منفی و نزولی تشکیل سرمایه ثابت ناخالص که در سه سال اخیر حتی از جبران استهلاک هم کمتر بوده است و باز نگرانکنندهتر آنکه سالانه با برآوردهای خوشبینانه 10میلیارد دلار و با برآوردهای بدبینانه تا 20میلیارد دلار سرمایه مالی از ایران خارج شده است. در 10سال گذشته، نرخ بهرهوری عوامل تولید روندی کاهنده و نگرانکننده داشته و نرخ ارز افزایشی بیش از 30برابری (3000 درصدی) را پشت سرگذاشته است. با وجود آنکه نرخ بیکاری در سطح ملی همچنان پایینتر از 10درصد اعلام شده اما در استانهای کمبرخوردار (غالبا مرزی) بالاتر از 15درصد، متوسط نرخ تورم در چهار دهه اخیر 20درصد و در سه سال اخیر بیش از 35درصد و شاخص فلاکت حدود 50درصد و تورم سال1400 بیش از 40درصد بوده است. از سوی دیگر با آغاز تحریمها و کاهش درآمد صادرات نفت، واردات ایران از 70میلیارد دلار در سال1390 به حدود 35میلیارد دلار در سال1400 کاهش یافته است.
برآیند تحولات یادشده، نابرابری توزیع درآمد و گسترش فقر در جامعه بوده است. مرکز آمار ایران، میانگین ضریب جینی در ایران در فاصله سال های 1390 تا 1397 را 408/ 0 اعلام کرده است. اگر این شاخص را ملاک قرار دهیم، ایران طی سال های مورد نظر یکی از نابرابرترین جوامع در خاورمیانه بوده که خود یکی از نابرابرترین مناطق جهان است. براساس این گزارش، طی همان سالها بهطور متوسط یکدرصد از جمعیت ایران مرکب از ثروتمندترین قشر جامعه 3/ 16درصد درآمد کل را در اختیار داشته است، این عدد معادل سهمی است که به ۴۰درصد مرکب از محروم ترین اقشار جامعه رسیده است. گزارشهای رسمی نابرابری در برخورداری از مسکن، آموزش و سلامت بسیار تاسفبارتر و در سپهری اجتماعی و آیندهنگر نگرانکنندهترند. گزارش وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی گویای آن است که با رشد شدید قیمت سبد خط فقر طی سالهای 1397 و 1398، نرخ فقر از ۲۲درصد در سال1396 به ۳۲درصد در سال 1398 رسیده است؛ به این معنا که در سال1398، ۳۲درصد از جمعیت کشور معادل 5/ 26میلیون نفر زیر خط فقر قرار داشتهاند و متاسفانه برآوردها حاکی از افزایش آن تا حدود 40درصد خانوارهای ایرانی در سال1400 است.
در دهه گذشته با نرخ رشد اقتصادی نزدیک به صفر و رشد جمعیت حدود 13درصدی، بهطور متوسط هر ایرانی 13درصد فقیرتر شده است؛ اما تورم و سازوکارهای نابرابریسازی چون ناکارآمدی سیاستهای بازتوزیع و فساد باعث شده است بار اصلی این فقر به دهکهای درآمدی متوسط و پایین و مزد و حقوقبگیران و بیکاران و شاغلان بخش غیررسمی اقتصاد منتقل شود. مهمترین عامل اثرگذار بر وضعیت معیشت خانوار و افزایش نرخ فقر، تحولات اقتصاد کلان طی یک دهه گذشته یعنی دوران تشدید تحریمهای بیسابقه اقتصادی، مالی، تجاری و فناوری بوده است. نگاهی به متغیرهای اقتصاد کلان دو دلالت بسیار مهم بر وضعیت معیشت ایرانیان دارد؛ اول کاهش رفاه و بدتر شدن وضعیت معیشت همه خانوارهای ایرانی و دوم کاهش رفاه شدیدتر در گروه های پایین درآمدی. با وجود آنکه حداقل مزد قانونی برای سال1401 به میزان 57درصد افزایش یافته، ولی همین مزد که البته بخش بزرگی از شاغلان غیررسمی را در برنمیگیرد، معادل روزانه حدود 7/ 4دلار و برای یک خانوار 3 نفره برابر 57/ 1دلار است که زیر خط فقر جهانی 2دلار در روز قرار میگیرد. به علاوه بسیاری از بنگاههای بزرگ که با افزایش شتابان هزینهها و کاهش تقاضا مواجهند، به تعدیل نیروی انسانی خود اقدام کردهاند یعنی با کاهش سهم دستمزد در درآمد ملی، کارگران بازندگان اصلی این سیاست بودهاند.
افزایش مستمر نرخ ارز و پیامدهای ناگزیر آن بر حجم نقدینگی از یکسو و کاهش منابع درآمدی و رشد غیرمتعارف و سریع هزینههای دولت از سوی دیگر، به کسری بودجه عظیمی منجر شده که منشأ اصلی شتابگیری تورم است. مارپیچ افزایش نرخ ارز-تورم، کشور را در معرض خطر بروز تورم سه رقمی و افسار گسیخته قرار داده است. فساد گسترده و سقوط سرمایه اجتماعی، تقویت مناسبات رانتی بهویژه در عرصه تجارت خارجی و بازارهای مالی، افت شدید سرمایهگذاری در طول دو دهه گذشته همراه با تورم شدید، چشمانداز آینده اقتصاد ایران را تیره کرده و به خروج ناگزیر فزاینده، خسارتبار و غیرقابل جبران سرمایه های مالی و فکری به کشورهای مختلف جهان انجامیده است.
در چند سال اخیر با افزایش نرخ ارز و رشد سرطانی کسری بودجه، دولت به ناگزیر در مقاطعی به افزایش قیمت حاملهای انرژی اقدام کرده و امسال ارز یارانهای برای واردات کالاهای اساسی را حذف کرده است. ولی تجربه نشان میدهد که تاثیر اینگونه سیاستها با توجه به فساد گسترده و سقوط سرمایه اجتماعی افزایش نرخ ارز و ساختار بیمار بودجه بسیار کوتاهمدت بوده و کسری بودجه به فاصله کوتاهی با ابعاد گسترده بروز میکند.
یارانههای مستقیم پرداختی هم به جبران کاهش قدرت خرید عمومی و جلوگیری از سقوط معیشتی مردم کمکی نکرده و سیاستهای پولی و مالی دولت به عامل تشدید واگرایی روزافزون تبدیل شده است. به زبان خلاصه وضعیت اقتصادی ایران براساس مجموعه گستردهای از شواهد، بسیار نگرانکننده است و چشماندازی برای بهبود و برونرفت از آن نیز وجود ندارد و بلکه روند نزولی شاخصهای عملکرد نهادی (کیفیت حکمرانی، محیط عمومی کسبوکار، فساد، رقابتپذیری اقتصادی، نوآوری و...) و نیز شاخصهای مهمی چون خروج سرمایه مالی و سرمایه انسانی از یکسو و نرخ نزولی سرمایهگذاری اقتصادی در سال های اخیر، هشدار آیندهای نگرانکنندهتر را برای اقتصاد ایران به همراه دارد. مردم شریف و صبور ایران، ایرانیان عزیز، متاسفانه شاخصها و شواهد بیانشده، تنها اعدادی روی کاغذ نیست، بلکه حکایت جانکاه از میان رفتن امید، افق روشن و فضای مناسب برای تولید و فعالیت کسبوکارها، فقر فزاینده و کاهش مستمر قدرت خرید و کوچک شدن سفره معیشتی مردم است. نتیجه روشن مواجهه طولانی با این تورم مهیب و غولآسا و افزایش مداوم نرخ ارز، احساس بیقدرتی اجتماعی و زوال تدریجی است. نابرابری و شکاف درآمدی و دارایی برآمده از تورم و فساد و کژکارکردی سیاستهای مالی و پولی، اعتماد و همزیستی را به کینه و نفرت میان برندگان و بازندگان این روند و گسیختگی و تخریب سرمایه اجتماعی بدل کرده است.
از سوی دیگر متاسفانه در فضای کنونی کشور هر انتقادی از دولت نشانه توطئهای خبیثانه تلقی میشود و طرح صریح این مسائل از سوی محافل کارشناسی یا دانشگاهی میتواند پر هزینه باشد. اما دشوارتر از آن قبولاندن این واقعیت به سیاستگذاران است که روزگار سخت مردم ایران هماکنون محصول سوءتدبیر آنها در درازمدت است. بسیار سادهاندیشانه است اگر ریشه این نابسامانی را صرفا در عوامل اقتصادی و مالی همچون کسری بودجه بزرگ و فزاینده جستوجو کنیم. مسائل اقتصادی و اجتماعی ما از جمله، تخریب و زوال منابع طبیعی و زیست محیطی، فساد سیستماتیک و عمیق، تخریب سرمایه اجتماعی، مهاجرت گسترده سرمایه انسانی و خلاق و خروج سرمایه مالی و نیز همین کسری بودجه و حتی تحریمها در یک تحلیل عامتر محصول حکمرانی ضعیف و بیتوجهی به مبانی علمی سیاستگذاری عمومی است./دنیای اقتصاد