تیتر20 - ایران، سرزمینی است که در دل هر کوه و دشتش گوهر و زندگی میجوشد، اما هنوز دستهایش از ثروت خویش تهی است. در حالیکه جهان از گوهرهای ما ثروت میسازد. این روایتِ تلخ خامفروشی است.
ایران، نامت یادآور شکوهی است که در رگهای تاریخ جاریست. از کوههای استوار البرز تا دل داغ کویر، از نیلگون خزر تا خلیج همیشه فارس، همهجا نفسِ زندگی در تو جاریست. خاکت، در هر وجبش گنجی نهفته دارد و زیر این گنجینه، روحی زنده و پرغرور میتپد. گویی زمینت با سخاوتی مادرانه، طلا و مس و آهن را در دل خود پرورده تا روزی فرزندانش با دستان خویش آن را به ثروتی پایدار بدل کنند.
اما چه تلخ است دیدن آنکه این گوهرهای ناب، بیآنکه به زیور خرد و صنعت آراسته شوند، خام و بیجان از دل تو بیرون میروند؛ همچون کودکی که پیش از شکفتن، از آغوش مادر جدا شود.
هر سنگ معدنی که بیفرآوری از مرزها بیرون میرود، فرصتی از میان میرود؛ فرصتی برای ساختن کارخانهای، برای اشتغال جوانی، برای رشد دانشی بومی و افتخاری ملی. این مواد خام، اگر در خاک خودت به بار بنشینند، به محصولاتی تبدیل میشوند که میتوانند نام ایران را بر پیشانی بازارهای جهانی حک کنند. اما افسوس، هنوز بسیاری از این منابع را چنان ساده از دست میدهیم، ارزششان را نمیدانیم؛ گویی گنج را یافتهایم، اما کلیدش را به دیگران میسپاریم.
بازار جهانی اما، به اندازه کویر خشک و بیرحم است. قیمتها چون باد تغییر میکنند و هر تلاطم، میتواند کمر تولیدکننده را خم کند. کشوری که تنها به صادرات مواد خام دل بسته، خانهاش را بر موج ساخته است. کافیست دریا طوفانی شود تا همه چیز بر باد رود.
در این میان، زیرساختهای ما هم خسته و ناهماهنگاند. کارخانههایی که باید کانون آفرینش و نوآوری باشند، در انتظار سرمایه و برنامه ماندهاند. راهها، ریلها و بنادر هنوز آمادهی پذیرش صنعتی مدرن نیستند. در این میان، جوانانِ بااستعداد، ناامید از دیدن فرصتهای ازدسترفته، در جستوجوی امیدی تازهاند. این سرزمین، تنها معدنِ سنگ و فلز نیست؛ معدنِ استعداد و اندیشه است. اگر این اندیشه را پاس بداریم، از دلِ هر سنگ میتوان آیندهای نو آفرید.
اما ایران، سرزمینِ امید است. همان سرزمینی که مردمانش بارها از خاکستر، ققنوس ساختهاند. امروز نیز میتوان از این چرخهی خامفروشی رها شد؛ اگر به توان خویش باور کنیم. ثروت واقعی ایران در دل خاک نیست؛ در ذهن و دست فرزندانش نهفته است. در اندیشهی مهندسانی که از دل سنگ، دانش بیرون میکشند؛ در ابتکارِ جوانانی که از آهن، آفرینش میسازند. اگر به جای فروش مواد خام، آن را به دانش و فناوری بیامیزیم، ارزشش صدچندان خواهد شد. همانگونه که از دانه، درخت میرویَد.
اکنون جهان به سمت اقتصادهای دانشبنیان میرود. کشورهایی که دیروز صادرکنندهی مواد خام بودند، امروز با تکیه بر فناوریهای نو، محصولات پیشرفته میسازند. ایران نیز میتواند چنین باشد. میتواند از معادنش نه تنها سنگ، که شکوه بسازد؛ از فولادش نه فقط شمش، که صنعت؛ از مس و آلومینیومش نه فقط مواد اولیه، که کالای نهایی.
برای رسیدن به این فردا، باید زنجیرهی تولید را کامل کنیم. باید کارخانهها، پژوهشگاهها، بنادر، و راهآهن را چون رگی در هم بدوانیم تا خونِ صنعت در کالبد کشور جاری شود. هر مسیر تازهای که ساخته میشود، جادهای است بهسوی استقلال اقتصادی. هر سرمایهگذاری هوشمند، چراغی است برای ماندگاری.
اما این توسعه، باید با عدالت و مهربانی همراه باشد؛ با پاسداشت طبیعت و احترام به مردمانِ هر سرزمین. معدن، تنها منبعِ ثروت نیست؛ میراثِ زمین است. اگر قرار است از دلش زر بیرون آوریم، باید خاکش را نیز با عشق نگاه داریم.
تصور کن روزی را که نام ایران نه بهعنوان صادرکننده سنگ خام، بلکه بهعنوان خالق محصولاتی پیشرفته، با فناوری بومی در جهان بدرخشد. روزی که کارخانههای فولاد، مس و آلومینیوم ما نه در انتظار صادرات مواد اولیه، بلکه در رقابت برای تولید بهترین محصول نهایی باشند. آن روز، دیگر «خامفروشی» واژهای کهنه خواهد بود و «صنعت ایرانی» معنایی جهانی خواهد یافت.
آری، این مسیر دشوار است، اما مگر ایرانِ ما از دل دشواریها زاده نشده است؟ اگر کویر داریم، در دلش طلا هم داریم؛ اگر صخرههایمان سختاند، درونشان گوهر پنهان است. تنها باید نگاه را عوض کرد؛ از خامی به کمال، از وابستگی به آفرینش.
ایران، ای مادرِ صبور، هنوز زندهای و زاینده. در رگهایت، زندگی میجوشد. کافیست باور کنیم که ما خود، اکسیر این خاکیم. اگر دستانمان را در خاک تو فرو بریم، نه تنها طلا خواهیم یافت، بلکه ایمان و آینده را نیز از دل تو بیرون خواهیم کشید. به قول وحشی بافقی: بر این اکسیر اگر خود را زند خاک/ طلایی گردد از هر تیرگی پاک، اگر زین کیمیا بویی برد سنگ/ عیار سنگ را باشد ز زر ننگ.
این گزارش را از استودیو هوش مصنوعی تیتر20 ببینید: