تیتر20 - روز گذشته در اکثر شبکههای اجتماعی اخبار کذبی مبنی بر مرگ رضا صادقی هنرمند مشکیپوش منتشر شد تا همه را نگران کند؛ اما ساعتی بعد رضا صادقی با انتشار یادداشتی این خبر را تکذیب کرد. گفت و گوی پیش رو با رضا صادقی اگرچه مدتی قبل انجام شده اما نقط نظراتی از این خواننده را مطرح می کند که مطالعه آن خالی از لطف نیست.
از آخرین باری که دیدمش شاید هفت، هشت سال میگذشت. آن روزها کمتر کسی او را به چهره میشناخت اما تازه کارهایش گل کرده و همهگیر شده بود. با هم چرخی توی شهر زدیم و گپی زدیم و گذشت تا اینکه رضا صادقی را بعد از سالها دیدم. همان بود؛ همان رضا صادقی خونگرمی که میشناختم. خوشحال بودم که شهرت او را عوض نکرده. گفتوگویی که میخوانید حاصل این دیدار با مردی است که همچنان مشکی میپوشد و دستهایش را روی قلبش مشت میکند.
کار کردن با تیمی که با شما هماهنگ شده و جنس کار همدیگر را میشناسید چه حسنی دارد در برابر کسانی که مدام تیمشان را عوض میکنند؟
عوض کردن تیم چیز شقالقمری نیست. یک وقتی است که شما تیمت را عوض میکنی که بتوانی نظر جدید یا گروه دیگری را در کنار خودت داشته باشی، نه اینکه این گروه را تایید کرده و آن گروه را تکذیب یا یک گروه را رد کرده و به یکی صلاحیت بدهی. باید اعضای یک گروه نگاهی اجمالی نسبت به موسیقی با هم داشته باشند. باید خلاقیتهای احساسی و درونی، فکرها و تمام تصویرسازی و مردمی بودن را ادغام کنیم با فضای محترم موسیقیای که شسته و رفته است، کمغلط یا بیغلط است و کانالیزه شده است و در نتیجه ما به مردم سلیقه موسیقی ارائه کنیم. البته این را هم بگویم که به سادگی هم اینها اتفاق نمیافتد.
تا امروز پیش آمده که از رضا صادقی بودن خسته شوی؟
بله، رضا صادقی بودن دو وجه دارد. یکی رضا صادقیای است که با مردم است که قشنگ است و اصلا خسته نمیشوم و هر چندتا هم که عکس بگیرند و با آنها باشم خسته نمیشوم اما یک چیز هست که مرا خسته میکند، خسته که نه، کدرم میکند و آن هم این است که رضا صادقیای که این همه حرمت دارد، یکجاهایی حرمتش نگه داشته نمیشود. مثل پروسه اجرایی یا پروسه آلبوم و از این دست چیزها که میگویم ول کن بابا! اینجا فرقی نمیکند تو رضا صادقی باشی یا صادق رضایی. اینجا فرقی نمیکند که تو بیایی تفکر در موسیقی ارائه کنی یا اینکه یک موسیقی کمارزش بخوانی. اما رضا صادقیای که همیشه در کنار مردم است برای من لذتبخش است.
برای مساله کپیرایت، شما یا دوستان دیگرتان هیچ حرکتی نکردهاید؟
چرا، فقط خندیدیم! دم هرکسی گرم که دانلود میکند یا کپی میکند.
پس چرا آلبوم منتشر میکنید؟
برای اینکه دلمان خوش باشد. برای اینکه بتوانیم کارمان را ارائه کنیم. همین. منتها وقتی بحث مجوزهای موسیقی حل شد و توانستیم آلبوم موسیقی تولید کنیم چیزی که درست ارائه نشد این بود که فرهنگ موسیقی درست در میان مردم تزریق نشد و چون تزریق نشد من حق میدهم به آن کسی که در عین دوردست بودنش از شرایط تولید و انتشار آلبوم من، میآید و این آلبوم را دانلود میکند. مثلا همین آلبوم جدیدم اگر کنار ترشی در مغازه نمیگذاشتند شاید کسی آن را تهیه نمیکرد و حتی شما هم آن را کپی میکردید. ما هم در کنار این ترشی سود میبریم. ولی کلیت ماجرا و دوردست بودن مردمان باعث میشود به دانلود و کپیرایت رو بیاورند و ما هم عکسالعملی از خودمان نشان ندهیم. کسی که در شرایط بدی از نظر فکری، لحظهای و حتی دسترسی به آلبوم موسیقی به سر میبرد من چه توقعی از او دارم که بخواهد مجموعه تهیه کند با موارد حاشیهاش و...؟ من اینطوری به آن نگاه نمیکنم. هر وقت توانستم به مردمم بگویم این فرهنگ موسیقی سالم است آن وقت است که میتوانم بگویم چرا مردم کپی یا دانلود میکنند.
نظرتان در رابطه با حضور در رسانههای فراگیری مثل تلویزیون چیست؟
برای رضا صادقی همیشه رسانه فقط یک چیز بوده و آن اینکه پدر و مادرم از دیدن من دلخوش شوند چون از آنها دور هستم.
از نظر شما فعالیت حرفهای در حوزه موسیقی چه مشکلاتی دارد؟
شما ببینید موسیقی کار کردن چقدر سخت است که در عین حالی که جایی برای ارائه کردنش وجود ندارد باید کارمان را ارائه کنیم. یک دروغ مسخره در دنیای موسیقی وجود دارد، مثلا میگویند آلبوم رضا صادقی اینقدر فروش کرد. نه آقا! کدام فروش؟ فروشی وجود ندارد، برای هیچکس فروش وجود ندارد. آلبوم من شب منتشر شد، فردا ظهر خودم آلبومم را دانلود کردم که ببینم چه مزهای میدهد. در چنین شرایطی فروشی به وجود نمیآید و اتفاقی هم در فروش نمیافتد که بخواهیم بگوییم پرفروش شدهایم. چه بشود و چه اتفاقی بیفتد که اهل جراید از آلبوم من حرف بزنند. دوباره چه بشود و چه اتفاقی بیفتد که شما در رادیو بتوانید بگویید آلبوم من منتشر شد. همیشه گفتهاند که با بال شکسته پرگشودن هنر است. این را همه پرندگان میدانند اما بقیه این را نمیدانند. ما داریم با یک بال داغون بال بال میزنیم ولی با چنین شرایطی به هیچ اوجی نمیرسیم.
شهرت چیست که بعضیها تا اولین قطعه موسیقیشان را منتشر میکنند و اولین آلبومی که از آنها منتشر میشود فکر میکنند کار مهمی کردهاند؟
شهرت خیلی خوب است ولی پپسی و کولا از من خیلی مشهورتر هستند. پفک از من خیلی مشهورتر است. ریکا هم همینطور.
یک وقتی بود که رضا صادقی فقط صدایش منتشر میشد و کسی او را نمیشناخت ولی حالا همه تو را میشناسند. رضا صادقی پیش خودش و تنهاییاش چقدر با آن دوره فرق کرده است؟
رضا صادقیای که روی صحنه است خیلی کوچکتر از من است. من هرجا میروم او را با خودم نمیبرم. اصلا خجالت میکشم و در شأن من نیست، به دلیل اینکه او فقط فکرهای مرا میخواند. تازه عصارهای از فکر مرا میخواند و همه مرا نمیتواند بخواند. کسی که عصارهای از فکر مرا میخواند و در جایگاه بلندگوی من است چقدر میتواند ارزش داشته باشد که پزش را هم بدهم؟ حالا یکسری حواشی مثل شهرت هم دارد که عزت است. الهی شکر! بابام همیشه حرف جالبی میزد. میگفت به رسم بناز نه به اسم. میگفت ریکا و کوکاکولا از تو خیلی معروفترند. از قبل از جوانی ما هم بودهاند و بعد از تو هم خواهند بود. باورهای اینگونه را من ندارم و اصولا خجالت میکشم وقتی رضا صادقی خواننده را به کسی معرفی میکنم. من همینم. خودمم و هرجا که میروم آدمها مرا میبینند و سلام میکنند و دوست دارند و احترام میگذارند و محبت دارند. آنها کسی را میبینند که برای آنها با یک آهنگ خاطره ساخته. والسلام.
چرا ترانههای اولیهات ماندگارتر هستند و ترانههای بعدی خیلی نتوانستند حس و فضای ترانههای اولیه را داشته باشند؟
آن ترانهها در ابتدای حضور موسیقی پاپ در مملکت بود. در آن زمان چه کسی جرات میکرد بگوید "مشکی رنگ عشقه". از آن طرف هم بسیاری از ترانههایی که تصویر میشود مردم بیشتر برای خودشان میخوانند و محبوبتر میشوند. مردم این روزها با فضای چشم و دید بیشتر آشنا هستند. دنیای تکنولوژی است، قرن بیست و یکم است. من نمیتوانم فقط صوتی برای مردم کار کنم.
رابطه سیاست و صدا چقدر است؟
به نظر من هیچ ربطی به هم ندارند. به لحاظ باطن خود ماجرا، نباید با هم ربط داشته باشند. درکل صدا برگرفته از احساس درونی است و احساس درونی هم قاعدتا بیسیاست است. دنباله و پیرو اتفاقی نیست. من احساس میکنم خیلی بیربطند و به هم ربطی ندارند.
در میان خوانندگان و همکاران آیا کسی بوده که نخواندن یا سکوت یا مرگش خیلی تو را اذیت کند؟ مثلا کسی مثل ناصر عبداللهی چقدر فکر تو را مشغول میکند؟
رفتن ناصر یکی از اتفاقات بد دنیای موسیقی بود. هنوز هم کسی حتی در جایگاه تقلید به پای ناصر نرسیده. ناصر عبداللهی یک مولف، آهنگساز و تنظیمکننده بود. صدای قدرتمندی هم داشت. مرگ او برای شهر بندر هم ضایعه بدی بود. برای مملکت هم بدتر. زمانی که خبر مرگ ناصر به من رسید بلیت هواپیما گیرم نیامد و با ماشین به بندر رفتم. بعد از اینکه قرار شد ناصر از این سرزمین برود به این فکر کردم که قرار است بعدش چه شود؟ تکلیف آثارش، تکلیف دنیایش یا همین آلبومی که بعد از مرگش منتشر شد، چه میشود. اتفاقاتی که برای ناصر افتاد مرا نسبت به خودم نگران کرد. واقعا میگویم. اگر الان بخواهم وصیت بنویسم میگویم این هارد و کیسی که آثار من در آن هست را دست کسی بدهند که بداند دارد با دنیای فکری من چه کار میکند. دوست دارم اینها به دست یک آدم آگاه بیفتد.
چرا یک خواننده نمیتواند برای خودش کار کند و همیشه باید پای یک شرکت در میان باشد؟
من به این دلیل نمیتوانم برای خودم کار کنم که حتما باید یک شرکت داشته باشم. قراردادهایی که باید با شرکتهای دیگر ببندم، کنسرت، آلبوم، اجرا و پخش باید حقوقی با حقوقی باشد. در حقیقی با حقوقی احقاق حق سخت میشود. در نتیجه یک شرکت معتبر که فضای حقوقی را گذرانده بیشتر میتواند از حق من دفاع کند. حضور هر هنرمند در یک شرکت بعد از همکاری، برای این است که یک نظام حقوقی از حقش دفاع کند.
میتوانی برای خودت یک شرکت داشته باشی؟
بله میشود. اتفاقا در فکرش هم هستم ولی نه الان. چون بیتعارف نمیخواهم ذهنم را پراکنده کنم زیرا اگر در پروسه شرکت قدم بگذارم باید بروم دنبال مجوز آلبوم و تهیه کردن آن و کلی اتفاقات دیگر که حساب و کتاب دارد و من راستش را بخواهی اهلش نیستم.
مدیر برنامه هم داری؟
نه مسوول هماهنگی دارم؛ شرکتی که برنامههای مرا هماهنگ میکند و در ماجراهایی هم که داشتم با من بود.
الان همه مدیر برنامه دارند.
من بلد نیستم ولی حتما در اولین فرصت مدیر برنامه میگیرم.
در تنهاییهایت چه موسیقیای گوش میکنی؟ صدای خودت را هم گوش میدهی؟
نه! اما صدای خودم را دوست دارم. در تنهاییهام احسان را گوش میدهم. این کارش را هم خیلی دوست داشتم که "منو از این عذاب رها نمیکنی".
منبع:هنرآنلاین