در حقیقت منطق سنتی مد، منطق جایگزینی است؛ اگرچه طی ۱۰ سال گذشته بهواسطه منطق تکمیل تعریف شده است.
بر اساس این منطق، همه مدها این قابلیت را دارند که مجدد مورد استفاده قرار گیرند و مد جدیدی که روی کار میآید، قصد جایگزینی مدهای پیشین را ندارد بلکه بهنوعی آنها را تکمیل میکند.
منطق جایگزینی خود بهوسیله منطق تکمیل و یا منطق تجمیع جایگزین شده است. این امر بدان معناست که ساز و کاری که بر اساس آن، امر نو جایگزین امر کهنه میشود، دیگر کارساز نیست.
در عوض امر نو و امر کهنه و یا شاید هم کهنه و هم نو، هر دو در کنار هم وجود دارند؛ همانگونه که اندی وارهول هنرمند، نویسنده، عکاس و فیلمساز پیشرو آمریکایی درباره هنر و مد مینویسد: "برای همه جا وجود دارد." به هر روی روش کار مد تغییر کرده است. در گذشته مد به مجموعه اشیای جدیدی نیاز داشت که در ظرف مدت کوتاهی بیمصرف و غیرضروری میشدند. هدف تداوم بخشیدن به نظامی بود که امر نو به هر آنچه از قبل وجود داشته است، ارجحیت دارد.
تنها هدف غایی مد ابدی و رادیکالیزه شدن منطق آن است اما زمانی که این منطق بهاندازه کافی رادیکالیزه شد از منطق جایگزینی به منطق تکمیل تغییر یافت.
در توصیف آرمانشهرها معمولاً از مد سخن به میان نمیآید چرا که همه افراد در این آرمانشهرها لباسهای کاربردی یکسان میپوشند که برای قرنهای متمادی رنگ شدهاند و نه این که فرم آنها تغییر کرده است.
با این همه بوریس گرویس فیلسوف، منتقد هنری و نظریهپرداز روس، مد را پدیدهای ضد آرمانشهری میداند زیرا تغییر مداوم مد، امکان وجود حقایقی کلی که قادر به تعیین آینده هستند را از بین میبرد و بدین ترتیب میتوان گفت که تمایل مد به ضد اقتدارگرایی از بعد ضد آرمانشهری آن ناشی میشود. اگرچه از سوی دیگر شاید مد، تمامیتخواهترین پدیده در جهان مدرن باشد چرا که منطق خود را عملاً بر همه حوزهها تحمیل میکند و از این رو میتوان آن را پدیدهای همهجانبه و فراگیر دانست.
این مطلب برگرفته از کتاب "فلسفه مد" نوشته لارس اسوندسن است./ هنرآنلاین