تیتر20 - در یکی از دانشگاههای کلمبیا همایشی با موضوع کارآفرینی برگزار شد.در آن همایش تعداد زیادی کارآفرین تازهکار و جوان حضور داشتند و در حین سخنرانی سوالاتی را مطرح میکردند.یکی از حضار از سخنران این سوال را پرسید: «اگر همه سرمایه، منابع و توان خود را برای سرمایهگذاری جدید گذاشتم و درنهایت بعد از 2 سال شکست خوردم و در آخر بعد از این همه تلاش هیچ چیز بهدست نیاورم، برای جبران چه باید بکنم؟»
سخنران در کنار میکروفن ایستاده بود و با نگاهی غمگین به او مینگریست و میاندیشید که به چه دلیل این کارآفرین جوان که هنوز کاری را شروع نکرده، چنین آینده تاریکی را برای خود تصور میکند.
سخنران بهدنبال جوابی برای این سوال میگشت آیا در جواب او باید چیزی را بگوید که او دوست دارد بشنود! اینکه شکست گاهی اوقات و به ندرت اتفاق میافتد و نمیتوان برای آن کاری کرد، یا اینکه تجربه خودش را بازگو کند و به او فرصتی بدهد تا با واقعیتهایی که در جریان کار وجود دارد مواجه شود.مانند خودش که قبل از راهاندازی کسبوکار خود همین شکها و تردیدها را داشته است، اما همه کارها برای او بهخوبی پیش رفت و شاید برای این کارآفرین تازهکار هم همینطور باشد.
سخنران راه دوم را انتخاب کرد و صحبتهایش را اينگونه ادامه داد:
«ممکن است بهطور شفاف نظرم را به شما بگویم؟»
کارآفرین جوان سرش را به علامت تایید تکان داد و سخنران ادامه داد: «کیفیت زندگی شما نسبت مستقیم با کیفیت سوالاتی دارد که مطرح میکنید و این سوال شما، سوال کیفی نیست.»
شروع یک کار جدید و گسترش آن ممکن است بسیار مشکل بهنظر برسد. بهعنوان یک کارآفرین جوان که قصد دارد یک سرمایهگذاری جدید را انجام دهد، پرسیدن این سوال اولین مانع برای شروع کار است.
سوالاتی که شما مطرح میکنید تاثیر زیادی روی تواناییهای شما در رسیدن به موفقیت دارد، از طرف دیگر میتواند شما را به سوی شکست ببرد یا بهصورت غیرمستقیم شما را در این راه سست کند. بهترین سوال این است که از خود بپرسید در این موقعیت چگونه با بحران یا شکست مواجه میشوید (چگونه شکست را جبران میکنید) یا وقتی که همه چیز واقعا ناامیدکننده است، چطور آن را مدیریت میکنید. این نوع سوالات به جای عذر و بهانه و داستانهای غمانگیز، استراتژیها و تدابیر مخصوص به همراه دارد.
در زندگی روزمره ما همیشه براساس موضوعات پیش آمده سوالاتی را از خود میپرسیم که در نهایت تاثیر آنها را در نتایج بهدست آمده میبینیم. تفاوت میان این دو سوال را در نظر بگیرید که کدامیک تاثیر بهتری در زندگیمان خواهد داشت: «چرا من همیشه خستهام؟» در مقابل «انجام چه کارهایی باعث میشود انرژی بیشتری داشته باشم؟»
اولین سوال، پاسخهای زیر را به همراه دارد: «چون من خیلی کار کردهام»، «چون زمانی برای خودم نداشتهام»، «چون کار دیگران را انجام دادهام.» این جوابها حس دلسوزی را ایجاد میکند: «آه من بیچاره و خسته!»
اما سوال دوم، شما را تشویق میکند که به زمانهایی فکر کنید که در زندگیتان پرانرژی بودهاید و ببینید چه کار متفاوتی انجام دادهاید.
شاید خوراکیهای سالمتری خوردهاید، هر شب به موقع خوابیدهاید، ورزش کردهاید و...هر چه باشد شما روی راهحل متمرکز میشوید و به سرعت میتوانید موقعیتی را که میخواهید بهدست آورید.
سخنران ادامه میدهد: از خودم سوالی مشابه همین سوال پرسیدم و بهخاطر آوردم که آخرین باری که احساس سرشاری از انرژی داشتم، مربوط به زمانی است که بهطور منظم برای تمرینهای ماراتن میرفتم و متاسفانه اخیرا این فعالیت را نداشتهام.
یک کارآفرین و یک رهبر نقطه مشترکی دارند و آن توانایی مدیریت وضعیت خود است.بهترین راهحل برای مدیریت وضعیت (کلید موفقیت در مدیریت وضعیت) این است که ذهن را از طریق پرسیدن سوالات کیفی که منجر به نتایج دلخواه میشود، تغذیه کرد. از سوالاتی که منجر به درهم ریختگی و بحث روی موضوعات بیهوده میشود اجتناب کنید. متاسفانه سوالاتی که دارای نتیجه معکوس هستند بسیار چشمنواز جلوه میکنند اماباعث میشوند شما دست از تلاش بردارید حتی اگر توانایی آن را داشته باشید.
مترجم: شهلا زمانی